گزارش کامل برگزاری دهمین شب شعر عاشورایی

این برنامه روز چهارشنبه 26 آذرماه 1393 در دبیرستان علامه حلی تهران برگزار گردید

به نام خدا

 

با یاری خداوند متعال و نظر عنایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بار دیگر توفیق حاصل شد و «دهمین شب شعر عاشورایی» روز چهارشنبه 26 آذر ماه 1393 در دبیرستان علامه‌حلی تهران برگزار گردید.

این محفل عاشورایی که سابقه‌ای ده ساله در دبیرستان علامه‌حلی دارد، هر سال با حضور دانش‌آموزان، فارغ‌التحصیلان و اساتید مراکز آموزشی سمپاد در کنار اولیای گرامی و اساتید و شعرای آئینی برگزار می‌گردد.

امسال نزدیک به 50 اثر به دبیرخانه شب شعر عاشورایی ارسال شد که پس از بررسی آثار رسیده، تعداد 21 اثر جهت قرائت در دهمین شب شعر عاشورایی انتخاب گردید.

همچنین در این برنامه اساتید بزرگوار عبدالجبار کاکایی و محمد سعید میرزایی با قبول دعوت دبیرستان علامه‌حلی، ضمن حضور در این مجلس عاشورایی، اشعار آئینی خود را تقدیم ساحت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) و یاران باوفایش کردند.

لازم به ذکر است که در سال‌های گذشته نیز اساتیدی همچون فاضل نظری، سعید بیابانکی و محسن رضوانی آثار خود را در شب‌های شعر عاشورایی دبیرستان علامه‌حلی تهران ارائه کرده بودند.

«دهمین شب شعر عاشورایی» با برپایی نماز جماعت مغرب و عشاء در نمازخانه دبیرستان آغاز شد و در ساعت 17:30 سالن همایش‌های شهید بهشتی دبیرستان علامه‌حلی شاهد حضور گرم دوستداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بود و برنامه با تلاوت آیاتی از سوره مبارکه فجر ادامه یافت.

در این شب شعر که نزدیک به 3 ساعت ادامه داشت، دانش‌آموزانی از مراکز آموزشی پسرانه و دخترانه سمپاد به همراه برخی از دبیرانِ مرکز آموزشی علامه‌حلی تهران آثار خود را تقدیم حاضران نمودند.

همچنین در قسمتی از این شب شعر، شاهد اجرای برنامه مثنوی‌خوانی بر اساس ردیف آوازی بودیم که این برنامه توسط 3 تن از هنرمندان بزرگوار، آقایان مجتبی فضیلت‌خواه، صادق شیخ‌زاده و مرتضی صنایعی اجرا گردید.

در ادامه گزارش، ضمن ارائه نام عزیزانی که در این محفل اشعار خود را تقدیم کردند، به ابیاتی از اشعار ارائه شده توسط ایشان اشاره می‌کنیم.

در ابتدای برنامه، آقای علی جوکار، از دانش آموزان دبیرستان علامه حلی شعر خود را تقدیم کردند که اینگونه آغاز می شد:

عاشقی از کربلایت رنگ پیدا می کند
عشق را خون درخشان تو معنا می کند
در تمام سال دلهایی که گویی مرده اند
در محرم نامت آنها را چه شیدا می کند...

سپس آقای محمدصالح سلطانی، از فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی متنی را قرائت کرد که در ابتدای آن آمده بود:

«کاروانی که از دور، کم کم در قاب چشمان عبدالله قرار می گیرد، به تکه یاقوتی می ماند که رنگ سبزش از شدت و کثرت، به سیاهی می زند. این تکه یاقوت، در دل صحرا، شبیه گنجینه ای گران بهاست که در دل انبوهی براده طلا پنهان شده و آرام آرام، رخ می نماید. برای عبدالله اما این چیزها اصلاً مهم نیست. نه انتظار کسی را می کشد، و نه علاقه ی چندانی به دانستنِ هویت ِ کاروانیان دارد. اینجا زمین خداست، این نهر، نهر ِ خدا و کاروانیان هم، بندگان خدا! همین برای او کافی ست.....»

از نکات قابل ذکر در این برنامه این بود که چند تن از اولیای دانش آموزان نیز اشعار خود را به دبیرخانه دهمسن شب شعر عاشورایی ارسال کرده بودند که خانم شجاعی یکی از ایشان بود که شعر خود را در قسمت بعدی برنامه برای حاضران خواندند و بخشی از سروده ی ایشان این بود:

به پاست بیرق اسلام ز اهتمام حسین

که پاسداری مکتب بود مرام حسین

چو بر سریر ولایت نشست جن و ملک

شدند با همه کروبیان غلام حسین...

در ادامه برنامه، آقای سید هانی رضوی از دبیران محترم دبیرستان علامه حلی، چهارپاره غزلی را در رثای حضرت علی اصغر (علیه السلام) تقدیم کردند:

...طاقت ماندنت چقدر کم است

می روی در صف برادرها

کاش قدری بزرگتر بودی

این شده روضه های خواهرها

پدرم با خدا معامله کن

گرچه خُردم میان گوهرها

حلق کوچک، سه شعبه، یعنی که

نیست با من حریف، لشکرها

پا نکوب آب نیست، اسماعیل!

نگران تواند هاجرها....

 

پس از قرائت این اشعار سوزناک، نوبت به شعرخوانی خانم فرزانه سادات سجادپور، از دانش آموزان دبیرستان فرزانگان 4 رسید که شعر خود را اینگونه آغاز کرد:

از تمامیت این حال خراب

غرق در تشنگی و بودن آب

از دل خاکی این دشت غریب

تا نگاهت که شود چون می ناب

فاصله، معنی آزادگی است

شده ام بی حرکت، معنی قاب...

سپس آقای علی شیبانی، از همکارانمان در دبیرستان علامه حلی در جایگاه قرار گرفت و دو قطعه شعر خود را تقدیم ساحت حضرت اباعبدالله کرد:

حاضر به گرد حلقه ی لب های لاله باد ، جاری کنار سایه ی سبز صنوبر آب
می شست رفته رفته نشان امید را از لوح دشت ، خاک و از اوراقِ دفتر آب
چشمان آن درخت که ریشه در آب داشت ، از ریشه ی پر آب نمی دید حاصلی
غرق عرق شده ، چو تن کوزه ای گلی ، رویش تَر از درون و درونش سراسر آب
دامانِ باغ سوخته از آتش دلش ، خالی ترین پیاله نهاده مقابلش
آنقدر تشنه مانده که نشناسد از عطش ، روز از شب و لب از قدح و آب از شراب....

در بخش بعدی، شرکت کنندگان در دهمین شب شعر عاشورایی، شاهد حضور استاد عبدالجبار کاکایی در جایگاه بودند تا ایشان پس از ارائه  سخنان کوتاهی در زمینه شعر آیینی، حاضران را به شنیدن سه قطعه شعر خود دعوت کنند؛ استاد کاکایی اشعارشان را با این غزل آغاز کردند:

يك شهر دعا کرد و بلا كم نشد امسال

خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال

 اي ماه چه دير آمدي از راه و عجیب است

دل واپس تو  عالم و آدم نشد امسال

پيش از تو محرم شد و پيش از تو عزا بود

مويي ز عزاداري تو كم نشد امسال

جایی ننشستیم که یادی نشد از درد

شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال

 صد خيمه ي خاموش به تاراج جنون رفت

يك خاطر آسوده فراهم نشد امسال

در گريه نهفتيم عزاي شب خود را

تاوان تو زخمي ست كه مرهم نشد امسال

 

و سپس غزلی دیگر را تقدیم حضرت اباعبدالله(علیه السلام) کردند:

تا می دمد از یاد تو در شهر نشان ها         
در معرضِ عطر کلماتند دهان ها
بوی تن تو با نَفَس خاک چه کَردَست    
کِامروز پر از بوی بهشتند جوان ها
دیروز چشیدست زمین طعم تو،امروز     
ذرّات تو را تجزیه کرده ست به جان ها
ای کاش زمین خون تو را ترجمه می کرد  
تا با گلِ خورشید می آمیخت دهان ها
از تیغ گرفتند تَنَت را و سپردند               
در آن سوی مقتل به کَمان ها و گَمان ها
ای زنده جاوید! همانروز سرت را           
از نیزه ربودند و سپردند به آن ها
گفتند فقط،از لب و دندان و ندادند         
از ردّ نَفَسهایِ شهیدِ تو نشان ها
ای کاش مسیحِ نَفَسَت ، روح بریزد       
در کالبدِ منجمدِ مرثیه خوان ها

استاد کاکایی برنامه خود را با قرائت شعری به زبان شکسته و محاوره ای پایان دادند:

به عقل وامونده بگو یه روز تو رو رها کنه

دست از سر تو برداره راهی کربلا کنه

 چاره ی عاشقی چیه وقتی لب تشنه میخواد

عقلو نمیشه ببری وقتی که همرات نمیاد

 چاره ی عاشقی چیه وفتی دل تو زخمیه

قید تحملو بزن ببین حقیقت با کیه

 گیرم که عقلو بردی و رفتی و مستی پا نداد

جواب عشقو چی میدی وقتی که از تو جون میخواد

 پرچمو دستم می گیرم دور سرم تکون میدم

از همه دیوونه ترم ، پاش برسه نشون میدم

 عشقو بیار تو کوچه ها که عقلمون خونگیه

دهل بزن ، دهل بزن نوبت دیوونگیه

 ببین رو بوم خونه ها پرچمای سبز و سیا

علامتا و علما، عاشقا وعاشقیا

 لباس قرمز می پوشه یکی ،یزیدش میکنن

یکی امام حسین میشه تشنه شهیدش میکنن

 داغ حسین تشنه لب ، زینبُ محزون میکنه

جایی که شمر تعزیه اشکاشو پنهون میکنه

 عشقو بیار تو کوچه ها گریه ی مردمو ببین

ابن زیاد بی صفت، طفلای مسلمو ببین

 ببین وداع آخرُ ، زمزمه های خواهرُ

چطور به میدون می بره بچه های برادرُ

 مثل یه حبه قندی که تو آب چشمه حل میشه

تا لب قاسم میرسه تلخه ولی عسل میشه

 پرچمو دستم می گیرم دور سرم تکون میدم

از همه دیوونه ترم ، پاش برسه نشون میدم

پس از شعرخوانی استاد عبدالجبار کاکایی، یکی دیگر از دانش آموزان دبیرستان علامه حلی، آقای علی جمعه ای، شعر خود را با مطلع زیر قرائت کردند:

من در شگفت ماندم صحرای کربلا را

شعریست سخت سوزان توضیح آن قضا را
مختار بود هرکس در راه و انتخابش

قومی چه خوش گزیدند آخر سر جدا را


خانم محدثه عابدیان، از دانش آموزان دبیرستان فرزانگان 3 (دوره اول) اشعاری را قرائت کردند که اینگونه آغاز میشد:

السلام ای نورچشم مصطفی

السلام ای وارث پاک خدا


آقای حبیب دانشور، یکی دیگر از فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی بود که در قسمت بعدی برنامه، شعر خود را اینگونه آغاز کردند:

ای کاش می بارید این باران زمانی که

در آن بیابان بود، آنجا کودکانی که

ای کاش باران لا اقل رسم پذیرایی

بر جا میاورد او به جای میزبانی که

یا لا اقل خورشید کمتر تاب و تب می داشت

شاید نسوزد پیکر آن میهمانی که...

در بخش بعدی شب شعر آقای مصطفی مالکی، از دانش آموزان دبیرستان علامه حلی، به شعر خوانی پرداختند:

الف قامت عباس دگر دال شده ست

بعد از آن تیر پر اندوه تر از نال شده ست

قدح پر می سقا ز امل؛ریخت شکست

پسر حیدر کرار سبکبال شده ست....

آقای مالمیر از همکاران اداره آموزش و پرورش شهر تهران، در قسمت بعدی برنامه، یک غزل و دو دوبیتی خود را قرائت کردند:

کنار شط شمیم یاس پر بود

دو چشم سرخش از الماس پر بود

همان لحظه دعا کردم که ای کاش

تمام کوفه از عباس پر بود...

در ادامه، خانم فاطمه هیبتی از دانش آموزان دبیرستان فرزانگان 3 متنی را خواندند که اینگونه آغاز می شد:

زیر طاقی گذر... در گوشه ای از این گذر ایستاده ام... کوچه پر از هیاهو... مملو از ماتم، لبالب از اندوه... بوی عود و اسپند، مشامم را می نوازد...

آقای علی فلاحت، یکی دیگر از همکارانمان در دبیرستان علامه حلی بود که شعر سپید خود را اینگونه به پایان رساند:

آن کس... که مرگ

میان کوچه، همبازی کودکیش بوده

حالا.... در مردانگیش

مرگ، هم برابر او گریه می کند

چیزی نمانده؛

جز آخرین اذان شکسته در گلو!

چیزی نمانده؛

جز آخرین سلام نشسته بر زانو!

چیزی نماند...

و زبان، چهل بار اربعین تو را گریه می کند...

در قسمتی دیگر از دهمین شب شعر عاشورایی، آقای صدرا صراف، از دانش آموزان دبیرستان علامه حلی، بحر طویلی را تقدیم کرد که در بخشی از آن اینگونه سروده بود:

... و زینب چه کشید از غم عظمای برادر،
آه چه دشوار فراقی
و خدایا بدهش صبر
که کامل شده این سلسله سخت مصیبات به هنگام جدایی
و چه بد جایگهی
در دل گودال و
عجب ظهر دل افگار
در آن ماه محرم
که چنین خامس آن آل عبا را
به نگاهی پر از افسوس
ز بالای بلندی ز نظر میگذراند آه..حسینم
به کجا می روی ای نور دو عینم؟
تو برایم همه دنیایی و من
در خلأت یک دم دیگر به خدا زنده نمانم.
به چه سان سر بکنم لحظه‌ی بعد از تو؟ندانم.
و خدایا تو خودت کاشف هر کرب و بلایی
و خدایا تو خودت سامع هر آه و نوایی.
به کمالت،به جلالت
بده صبری که منم بنده‌ی زارت...

آقای صدرا سلطانی، از فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی، در بخش بعدی برنامه، به خواندن سروده های خیش پرداختند:

پر کشیدم به سوی حضرت عشق

پیشگاه کریم حضرت عشق

معبد عاشقان ثارالله

کربلا و حریم حضرت عشق

دل، انار هزار دانه اوست

سرخ و خونین ز خون حضرت عشق....

در قسمت بعدی، شرکت کنندگان در دهمین شب شعر عاشورایی شاهد اجرای هنرمندانه « مثنوی خوانی بر اساس ردیف های آوازی » بودند که آقایان مجتبی فضیلت‌خواه، صادق شیخ‌زاده و مرتضی صنایعی این برنامه را اجرا کردند.

 

 

 

 

سپس نوبت به استفاده از اشعار استاد محمدسعید میرزایی رسید و ایشان با حضور در جایگاه، اشعاری از جدیدترین سروده های خود را که در کتاب در حال انتشارشان به چاپ رسیده است، قرائت نمودند که در ادامه گزارش بدلیل رعایت امانت فقط قسمتهایی از این اشعار را تقدیم می کنیم. ایشان ابتدا شعری را تقدیم حضرت اباعبدالله (علیه السلام) نمودند:

مروه تویی و سعی تویی و صفا تویی

غیرت تویی و عشق تویی و وفا تویی

مشعر تویی و رکن تویی و مقام تو

زمزم تویی و حِجر تویی و منا تویی

مُحرِم تویی طواف تویی هروله تویی

لبیک تو سلام تویی و صلا تویی

قربان تویی و حلق تویی و ذبیح تو

نیت تویی و نذر تویی و ادا تویی...

و سپس در ادامه، شعری را در رثای حضرت علی اکبر (علیه السلام) خواندند که ابیات آغازینش اینچنین بود:

دیدم بهار پرپر من قطعه قطعه شد
ماه به خون شناور من قطعه قطعه شد

از پشت قطره قطره اشکم هزار بار

این صحنه در برابر من قطعه قطعه شد

از دور یک بغل گل قرمز به خاک بود

ناگاه دیدم اکبر من قطعه قطعه شد

دست تو گفت و پای تو گفت و سر تو گفت

بابا بیا که پیکر من قطعه قطعه شد....

استاد محمد سعید میرزایی در بخش پایانی برنامه خود، شعری را تقدیم حضرت ابوالفضل العباس کردند:

روزی که هر چه بود برای تو گریه کرد

آتش گرفت عود برای تو گریه کرد

وقتی که رود دید که از سمت خیمه ها

بالا گرفت دود برای تو گریه کرد

آن دختری که هروله می کرد و دامنش

آتش گرفته بود برای تو گریه کرد

آن گاه هر فرشته که آمد از آسمان

بر شانه ات فرود برای تو گریه کرد

لرزید عالم و ملک الموت چونکه خورد...

... بر فرق تو عمود برای تو گریه کرد.....

پس از استاد میرزایی، یکی دیگر از دانش آموزان دبیرستان علامه حلی، آقای امیرمحمد طهانی متن خود را قرائت کرد که در آغاز آن آمده بود:

«شور عاشورا سرچشمه ی اصوات رنگارنگ پیرامون ماست که نخستین ان ها بانگ جرس کاروان است که مستان هوشیار را به دشت شهود می خواند.

دومین طنین کوس و طبل با طلان است که جنگ را فریاد می کنند . حال صدای شمشیر های غزا بسان سنچ های عزا بر تار نوای طبل ها چون پود می تند و ان را برای قامت این میدان سزاوار تر می سازد......»

در بخش بعدی، آقای طه لسانی از فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی و دارنده مدال طلای المپیاد ادبی در سال 91 با حضور در جایگاه غزل زیر را تقدیم کردند:

آنروز را مرور زمان باورش نشد حتی یقین نه بلکه گمان باورش نشد
«قرآن به روی نیزه اعدا طلوع کرد» تاجی به سر گذاشت سنان باورش نشد
اسبی رمید خون به جنونش کشاند و برد مبهوت شد سوار و عنان باورش نشد
انبوه تیر و تیغ همان خیل نامه هاست از حجم نامه، نامه رسان باورش نشد
تیری سه شعبه نرمی حلقی سپید را... بی فعل ماند جمله کمان باورش نشد
گفتند مشک را به دهان داد، بعدِ دست این را غرور تاب و توان باورش نشد
مشتاق بوسه بود ز لب های گرم ماه وقتی که ریخت آب روان باورش نشد
طوفان بغض وکینه به تاراج خیمه رفت آنگونه ای که باد خزان باورش نشد
شمشیر واژه ها به کتاب یزیدیان خطی کشید خط و نشان باورش نشد
با عشق و خون معامله شد جاودانگی باور کنید سود و زیان باورش نشد
گفتند «باز» روضه بخواند به شاعری طوری سرود مرثیه خوان باورش نشد

آقای محمد میرزاعلی، یکی دیگر از فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی بود که غزلش را اینگونه آغاز کرد:

عباس تر شدی که تو را دست، چاره نیست

بر روی نیزه ها تو بگو هست چاره؟ نیست

هر زخم عاقلان به دوا چاره می کنند

این زخم مشک بر تن این مست چاره نیست...

و پایان بخش دهمین شب شعر عاشورایی، اشعار دکتر محمد مهدی کاوه، از فارغ التحصیلان قدیمی دبیرستان علامه حلی بود که در میان ابیاتش اینچنین آمده بود که:

رأس الحسین باب نجات و هدایت است

گه ساکن تنور و گهی دیر می شود

آرام می شود ز حضورش سه ساله ای

گاهی عدو چنین سبب خیر می شود....

در پایان این گزارش لازم است از تمامی عزیزانی که با ارسال یا قرائت اشعارشان و یا با حضور گرمشان زینت بخش این محفل عاشورایی بودند تشکر کنیم.