تصمیم بر آن شد که در دو جلسهٔ آخر تاریخ فیزیکدانان امسال(هجدهم و بیست و پنجم اردیبهشت) به دانشمندی بپردازیم که جایگاهی بیهمتا در تاریخ علم دارد و نقطهٔ اوج انقلاب علمی بوده است. کسی که از شانهٔ غولها(گالیله، کپلر، دکارت و...) بالا رفت تا بیشتر و عمیقتر از دیگران به جهان نگاه کند: آیزاک نیوتون
در جلسهای که گذشت مختصرا زندگی و روزگار نیوتون شرح شد و در مورد بعضی کارهای او از جمله اختراع حسابان و کشف قانون جاذبهٔ عمومی مطالبی گفته شد. در جلسهٔ آتی به باقیماندهٔ مطالب امروز و شاهکار نیوتون یعنی کتاب «اصول» و نیز نقش نیوتون در انقلاب علمی و فکری بشر خواهیم پرداخت.
آیزاک نیوتون Isaac Newton
متولد ۱۶۴۲ در وولستورپ، انگلستان؛ متوفی ۱۷۲۷ در لندن، انگلستان
در سالی که گالیله وفات کرد، آیزاک نیوتون در یک خانوادهٔ خرده مالک در روستای وولستورپ به دنیا آمد. از آنجایی که زودتر از موعد به دنیا آمده بود در هنگام تولد آنقدر نحیف و ضعیف بود که همهٔ اطرافیان مرگش را قطعی میدانستند. نیوتون هیچگاه پدرش را ندید؛ چرا که دو ماه قبل از تولدش پدرش فوت کرد. اجداد نیوتون هیچ کدام سواد خواندن نداشتند! هنگامی که نیوتون سه ساله شد مادرش با پیرمردی مجرد ازدواج کرد و نیوتون را به پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش سپردند. خوشبختانه تحصیل در خانوادهٔ مادری نیوتون مرسوم بود! در نتیجه نیوتون به دبستان و سپس به دبیرستان رفت و سپس علیرغم مخالفت مادرش به کمبریج رفت. در آنجا سخت مطالعه میکرد و با آثار و افکار دکارت(از جمله هندسهٔ تحلیلی) آشنا شد و پیریزی افکار بلند بعدی او در همین سالها انجام شد. هنگامی که بیست و سه ساله بود، طاعون انگلستان را فراگرفت و دانشگاه به مدت دو سال تعطیل شد. این فرصتی طلایی برای نیوتون بود تا به خانهٔ پدریاش برود و به استراحت و تفکر بپردازد. در همین دوره بود که حسابان را اختراع کرد و نیز در همین ایام فهمید نیروی وارد بر سیارات با عکس مجذور فاصلهیشان تا خورشید متناسب است. در این دوران به اپتیک هم پرداخت و منشا اثر شد.
دوران نوجوانی نیوتون مصادف بود با جنگها و کشمکشهای داخلی در انگلستان. کشمکشهایی که منشا مذهبی و سیاسی داشت و در آن طرفهای دعوا به دنبال قدرت مطلقه بودند و برای توجیه خشونتی که میورزیدند از عدالت خداوندی سخن میگفتند. دیدن این دعواها موجب شد نیوتون نسبت به قدرت مطلقه و تکصدایی در جامعه بدبین شود و همواره تا جایی که می تواند در مقابل این انحصارطلبیها و اقتدارگراییها بایستد. مثلا بعدها که پادشاه انگلستان قصد داشت نفوذ و استبداد خود را بر دانشگاه اعمال کند، نیوتون به خوبی از استقلال و آزادی دانشگاه در مقابل حاکمیت دفاع کرد و اجازهٔ چنین کاری را به پادشاه نداد.
ادامه دارد...