به نام خدا
[ هفتاُمین نشست از سرینشستهای پژوهشی گروه علوم انسانی و هنر دبیرستان علّامه حلّی در روز چهارشنبه و به تاریخ 20 فروردین 1393 برگزار شد. موضوع این نشست، که از قبل به تعویق افتاده بود، «علم و فلسفه» بود که با سخنرانیِ آقای یاسر خوشنویس برگزار شد. هدف این نشست آشنایی مقدّماتی و پرداخت به دغدغههای معرفتشناختی و فلسفی در باب علم بود. دانشآموزان و دبیران مرکز در این جلسه حاضر شدند.
برخی از اهمّ مطالب سخنرانی ایرادشدهدر این نشست به شرح زیر است: ]
از روزگار باستان تمامِ دانشمندان مشاهداتی داشتهاند. مثلاً گردش ستارگان یا حرکاتِ اشیاء یا انسانها. مثلاً تغیییر موضع ماه یا مثلاً غلتیدن یک تکه سنگ. برای فهم این پدیدهها ما نیاز به تئوری داشتهایم. تئوریای که بتواند این اتفاقات را« تبیین کند» و به ما برای آینده، «قدرت پیشبینی» بدهد.
ارسطو مثلاً باور داشت که افتادن سنگ محصول «حرکتی طیعی» ست و حرکتهای خلافِ آنچه امروز جاذبه میگوییم را حرکات اجباری میدانست. از نظر ارسطو «زمین» مکان طبیعی بود و به همین اشیاء گرایش دارند به آن میل کنند.
زمینمرکزی باور رایج انسانها بود. با ابزارهای آن روز البته واقعاً منطقی هم به نظر میآمد.
حالا با همین دادههای نجومی و... انسانها به شکلدادن نوعی از «رشتهی علمی» میپردازند که میتواند «پیشبینی کند» و و امور را «تبیین نماید». قدرت هر رشتهی علمی، و مفیدبودناش در همین نهفته است.
امّا با گذشت زمان و پیشرفت علم، وقتی ابزارهای اندازهگیری و ثبت دقیقتر و منظمتر ساخته شدند و به کار گرفته شدند، ما برخی از پیشبینیها و تبیینهایمان را نادرست مییابیم. مثلاً اتّفاقی که در عصر کپلر یا گالیله دربارهی اخترشناسی افتاد.
دانشمندان به این نتیجه میرسیدند که روزبه روز باید بخش بیشتری از نظریّه قدما را حکّ و اصلاح کنند، و از جایی به بعد معقولتر این بود که نظریهمان جایش را به «نظریّهی جدید»ی بدهد.
بعضیها این بحث را مطرح کردند که اگر معادلاتِ ریاضی و هندسیمان را برپایهی خورشیدمحوری بنا کنیم، آنوقت تبیین حرکت سیّارات و اجرام آسمانی «سادهتر» انجام خواهد شد. پس سادهتر تببین شدن، یکی از ملاکهای ترجیح نظریّهای بر دیگری حساب میشد.
کمکم کسی چون نیوتون ادّعا کرد که اصول حرکت در آسمان و زمین یکسان است، برخلافِ ارسطو که حرکات سماوی را حرکات کامل و دایرهایشکل میدانست و حرکات در زمین را ناقص و بینظم. بنابر محاسبات پیش از نیوتون نشان داده شده بود که این حرکات نه به شکل دایره، که به شکل بیضیهایی با دو مرکز و کانوناند.
تمام این یافتهها عالمان را به این سوق داد که دست از تلقّی ارسطو از علم اخترشناسی بردارند. چون از جایی به بعد حکّ و اصلاح آن نظریّه معقول نبود.
مکانیک نیوتونی رایج شد و البته بعد از مدّتی همان مثالهای نقض در تببین و پیشبینی دستگاه «نیوتونی» هم رخ داد. مثلاً این دستگاه قادر به تبیین حرکت عطارد نبود و نیاز به اصلاح (یا شاید حتّا ابطال و جایگزینی) داشت...
پس از سالها، نوبت به اینشتین رسید. ایدههای جدیدی مثل فضا-زمان یا وابستگیِ جرم به سرعت اجسام و غیره پیش آمد. به تازگی حتّا برخی از حقایق علمی (مثلاً حرکت کاوش «وویجر») با فیزیک اینشتینی هم تببین نمیشود. پس این داستان ادامه دارد.
معنای پیشرفت علم در واقع وابسته به این است که چه میزان از حقایق را بتوانیم تبیین کنیم. در واقع بهتر شدن هر تئوری، به جامعترشدناش و شمول بیشترش در تبیین و البته پیشبینی وابسته ست. ملاک پیشرفت علم هم همین است.
در تمام طول تاریخ علم دانشمندان میخواستهاند تا جای ممکن از نظریّاتِ خودشان محافظت کنند. این محافظت با نگهداری هستهی اصلیِ تئوریها و اصلاحاتِ جزئی انجام میشد. این روند ادامه داشت تا جایی که خود حفظ این تئوری محلّ سوآل قرار میگرفت. پس به عبارتی دوگانهی اصلاح-انقلاب در علم به اندازهی طول عمر حیات علمی بشری ادامه داشتهاند.